بسم الله الرحمن الرحیم—درکتاب جناب مسلم درفصل ایمان-حدیثیاز جناب ابوهریره روایت میکند-": ما اطراف رسول االله صلواته الله علیه واله والسلم- نشسته بودیم: ابوبکر وعمر رضی الله عنهما وچند نفر دیگرنیز همراه ما بودند-تحلیل- اعراب درجمع که باشند همیشه انجمع بانام شخصیتها معرفی میکنند- بعنوان مثال کاروانی رامیدیدند باز یکی از عوامل شناخت شخصیتها دران کاروان بوده است-جاسوسانبریا تشخیص کاروان دشمن که از کنارانها رد میشدند باز یکی ازعوامل شخصیتهابوده است- ودرجه هوشی شخصیتها بسیارمهم بوده است-رسول الله از میان ما برخاست ورفت وتاخیر نمود- تحلیل از همین موضوع بخوبی میشود جعلی بودن انرا تشخیص داد این امر از هرفردی بی ادبی است درروایت داریم که هرفقط حضرت صلواته الله علیه واله والسلم به هر علتی جمع را ترک میکرد-میفرمودندبنشنید من پس از مدتی کوتاه بر میگردم- که باشخصیتی متخصص=امام= درباره موضوعی گفتمان کنند- درثانی از این جلسه هیچ حدیثی ذکر نمیکند- برای انکه تخیلی است- ": ماترسیدیم که درتنهائ (رسول ا لله) دچار مشکل شود- این مسئله برای ما مهم بود( تبلیغات میکند) به همین خاطر برخاستیم- من اولین کسی بودم که به کمک شتافتم- لذا بیرون رفتم به جستجو پرداختم تا اینکه به باغی از بنی نجار رسیدم که انصاری بودند( بنی نجارمدتها درمدینه در زما رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم بت پرست بودند وجز ذمه محسوب میشدند)-رسیدم- باغ را دور زدم تاببینم ایا دروازه ای دارد- دروازه نیافتم- تحلیل چنین چیزی اصلا رخ نمیدهد- ایشان برای پیچیده کردن ومشکل کردن مسئله این طرح رازده است- اما نهر کوچکی دیدم که ازچاهی بیرون از باغ به داخل میرود- تحلیل -اینهم برخلاف عرف بوده است- خودراجمع کردم ووارد باغ شدم نزدرسول الله صلواته اله علیه واله والسلم رفتم-انجضرت صلواته اللهعلیه واله والسلم پرسید:" ابوهریره هستی":؟ پساز مدتها که حضرتش سلامالله علیه واله والسلم هنوز شک دارد؟؟ گفتم بلی-ای رسول الله –فرمودند": کاری داشتی": گفنمشمادرمیان مابودید-ازمیانبرخاستید وتاخیرنمودید- ماترسیدیم که درغیاب ما دچار مشکل شوید- لذا به موضوع اهمیت دادیم –من نخستین کسی بودمکه برخاستم وبه این باغ امدم وخودرا ماند روباه جمع کردم و وارد شد-تحلیل- سقف تونل بسیارکوتاه بوده است –مردم نیز پشت سرمن هستند- انحضرت صلواته الله علیه واله والسلم کفشهایش رابه من داد تحلیل بعنوان یک نشانه از پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم که افراد راگیچ کنند وجناب عمر را مفتضح سازد-چون شلاق زده است معلوم میشود این حدیث پس از رحلت خلیفه دوم ساخته شده است—وفرمودند ای ابوهریره کفشهایم را راباخودببر وهرکس رابیروناز این باغ دیدی که ازته دل گواهی میدهد که هیچ معبودی بجز الله وجود ندارد اورابه بهشت بشارت دبده تحلیل ایشان متخصص شناخت ضمیر انسانها هستند وشهادت به رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم شرط نیست- - ابوهریره میگوید: اولین کسی که باوی ملاقات کردم خلیفه دوم عمر بود- اوگفت ای ابوهریره! این کفشها چه هستند- گفتم اینها کفشهای رسول الله صلواته الل علیه واله والسلم هستند- مرابااین کفشها فرستاد- وفرمود": باهرکس برخوردنمودی کهگواهی میدهد هیچ معبودی بجز الله وجود ندارد وقلبش به ان یقین دارد اورابه بهشت بشارت ده- تحلیل چراحضرت دران جلسه این مطلب رانفرمودند- لبوهریره میگوید عمر طوری به سینه ام زدکه پشت سر افتادم وگفت : بر گرد ابوهریره ومن گریان نزد رسول الله صلواته اللهعلیه واله والسلم باز گشتم- نکته اساسی همین جا است که میخواهد از جناب عمر انتقام بگیرد که مردی بشدت عصبی است وحرف هیجکس راجز حرف خودقبول ندارد- ولو فرد از پیامبر اکرم صلواته اله علیه واله والسلم شنیده باشد- درحالیکه اینطورهم جناب خلیفه دوم نبوده است- درمسئله بحرین که تهمت دزدی از بیت المال به ابوهریره زدند ایشان انرارد کرد وگفت این پول بعلت وکالت بین افراد وبیان تاریخ اسلام وشرح حال پیامبر اکرم صلواته اللهعلیه واله والسلم ودعوت برا ی بیان شرح حال پیامبر اکرم ویاددادن حدیث بهمنازل میرفتم حداقل یک سکه طلا میگرفتم واین سنت بعد برای ایشان باب شد وخودفرموداینهمه مرارت وسختی برای ان بود که پولدارشوم واین وامردراسلام حلال است ولی جناب عمر نپذیرفت شلاق زد نکته مهم همینئجا است راه بدعت وباراه استنباط یکی نیست وتداخلی هم ندارند وگرنه همهچیز بایک کلمه بشرط مفیدبودن حلال میشود-ادامه دارد